روز تولد پدرت ...
سلام دختر کوچولو سلام نیک آفرینِ من داشتم با خودم می گفتم حالا که می خوای برای دختر کوچولو بنویسی چیز تازه چی داری ولی بعد دیدم برای تو نوشتن که اصلا بهونه و سوژه نمی خواد ... همین که هستی و هرروز رو در کنار هم شب می کنیم خودش میشه بزرگترین دلیل برای نوشتن. داشتم به پدرت می گفتم همین که از کنار نیک آفرین دور می شم میاد دنبالم ... هرجا که برم ، هرکاری که انجام بدم ، میاد زیر صندلی ام میشینه وقتی پشت میزم ... وقتی تو آشپزخونه ام صاف میره جایی که می دونه زیاد میرم اونجا ... کنار سینک ... با اینکه برا خودش سرگرمه ولی حواسش به من هست ... ! پدرت گفت : آخه اون از وقتی چشم باز کرده تو رو دیده ... خ...
نویسنده :
مامان تو
19:38